مَنْ و تو
همآنْ آدمْ و حوّآے مُدِرنیمْ
که دلمآنْ مےْخوآهد
شریکْ شَویمْ بآ هَمْ
در خوردنِ یک سیبْ
حتّے اگر رآنده شویمْ از اینجآ...!!!
اگر چه از تو دور هستم.
اما تو را در قلب خویش حس میکنم.
حتی نزدیکتر از ان دو عاشقی که در اغوش هم هستند
آمدم بار ديگر تا جان به قربانت کنم
اين تن نا قابلم را وقف چشمانت کنم
تا نگويي بي وفاست , ياد از ما نکرد
ياد از ياد ها کنم تا سخت حيرانت کنم
تو رفيق لحظه هايم , ازکنارم دور مرو
تا که قلبم را فداي لطف و احسانت کنم
آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
من ســراپا همـــه زخمــم ،
تـــو ســراپا همــــه انگشت ِ نــوازش بــاش......